فرزند کاوه ی آهنگر

عدالتخواهی خواستگاهی اساطیری دارد و رویایی ست محقق شدنی

فرزند کاوه ی آهنگر

عدالتخواهی خواستگاهی اساطیری دارد و رویایی ست محقق شدنی

مریز آبروی سرازیرِ ما را

به ما بازده نان و انجیر ما را

خدایا! اگر دستبند تجمّل

نمی­بست دست کمانگیر ما را،

کسی تا قیامت نمی کرد پیدا

از آن گوشه ی کهکشان تیرِ ما را

ولی خسته بودیم و یاران همدل

به نانی گرفتند شمشیر ما را

ولی خسته بودیم و می برد طوفان

تمام شکوه اساطیر ما را

طلا را که مس کرد، دیگر ندانم

چه خاصیّتی بود اکسیر ما را

۲ مطلب در شهریور ۱۳۹۳ ثبت شده است

زهر تجمل

جمعه, ۲۱ شهریور ۱۳۹۳، ۰۵:۳۹ ب.ظ

از علی ابن ابی طالب (درود خداوند بر او) :

 


 

اما بعد . اى پسر حنیف به من خبر رسیده که مردى از جوانان بصره تو را به سورى فرا خوانده و تو نیز بدانجا شتافته‏ اى . سفره‏اى رنگین برایت افکنده و کاسه‏ ها پیشت نهاده . هرگز نمى ‏پنداشتم که تو دعوت مردمى را اجابت کنى که بینوایان را از در مى ‏رانند و توانگران را بر سفره مى ‏نشانند . بنگر که در خانه این کسان چه مى‏ خورى ، هر چه را در حلال بودن آن تردید دارى از دهان بیفکن و آنچه را ، که یقین دارى که از راه حلال به دست آمده است ، تناول نماى .

بدان ، که هر کس را امامى است که بدو اقتدا مى ‏کند و از نور دانش او فروغ مى ‏گیرد . اینک امام شما از همه دنیایش به پیرهنى و ازارى و از همه طعامهایش به دو قرص نان اکتفا کرده است . البته شما را یاراى آن نیست که چنین کنید ، ولى مرا به پارسایى و مجاهدت و پاکدامنى و درستى خویش یارى دهید . به خدا سوگند ، از دنیاى شما پاره زرى نیندوخته ‏ام و از همه غنایم آن مالى ذخیره نکرده ‏ام . و به جاى این جامه ، که اینک کهنه شده است ، جامه ‏اى دیگر آماده نساخته ‏ام .

آرى ، در دست ما از آنچه آسمان بر آن سایه افکنده است ، « فدکى » بود که قومى بر آن بخل ورزیدند و قومى دیگر از سر آن گذشتند و بهترین داور خداوند است . فدک و جز فدک را چه مى‏ خواهم ؟ که فردا میعاد آدمى گور است . در تاریکى آن آثارش محو مى ‏شود و آوازه‏ اش خاموش مى ‏گردد . حفره ‏اى که هر چه فراخش سازند یا گور کن بر وسعتش افزاید ، سنگ و کلوخ تن آدمى را خواهد فشرد و روزنه‏ هایش را توده‏ هاى خاک فرو خواهد بست . و من امروز نفس خود را به تقوا مى ‏پرورم تا فردا ، در آن روز وحشت بزرگ ، ایمن باشد و بر لبه آن پرتگاه لغزنده استوار ماند . اگر بخواهم به عسل مصفا و مغز گندم و جامه ‏هاى ابریشمین ، دست مى ‏یابم . ولى ، هیهات که هواى نفس بر من غلبه یابد و آزمندى من مرا به گزینش طعامها بکشد و حال آنکه ، در حجاز یا در یمامه بینوایى باشد که به یافتن قرص نانى امید ندارد و هرگز مزه سیرى را نچشیده باشد . یا شب با شکم انباشته از غذا سر بر بالین نهم و در اطراف من شکمهایى گرسنه و جگرهایى تشنه باشد . آیا چنان باشم که شاعر گوید :

و حسبک داء آن تبیت ببطنة و حولک اکباد تحنّ الى القدّ « تو را این درد بس که شب با شکم سیر بخوابى و در اطراف تو گرسنگانى باشند در آرزوى پوست بزغاله ‏اى » آیا به همین راضى باشم که مرا امیر المؤمنین گویند و با مردم در سختیهاى روزگارشان مشارکت نداشته باشم ؟ یا آنکه در سختى زندگى مقتدایشان نشوم ؟ مرا براى آن نیافریده ‏اند که چون چارپایان در آغل بسته که همه مقصد و مقصودشان نشخوار علف است ، غذاهاى لذیذ و دلپذیر به خود مشغولم دارد یا همانند آن حیوان رها گشته باشم که تا چیزى بیابد و شکم از آن پر کند ، خاکروبه ‏ها را به هم مى ‏زند و غافل از آن است که از چه روى فربهش مى ‏سازند . و مرا نیافریده ‏اند که بى ‏فایده ‏ام واگذارند ، یا بیهوده ‏ام انگارند ، یا گمراهم خواهند و در طریق حیرت سرگردانم پسندند ؟

گویى یکى از شما را مى ‏بینم که مى ‏گوید ، اگر قوت پسر ابو طالب چنین است ، باید که ناتوانیش از پاى بیفکند و از نبرد با هماوردان و کوشیدن با دلیران بازش دارد .

بدانید ، که آن درخت که در بیابانها پرورش یافته ، چوبى سخت‏تر دارد و بوته‏ هاى سرسبز و لطیف ، پوستى بس نازک . آرى ، درختان بیابانى را به هنگام سوختن ، شعله نیرومندتر باشد و آتش بیشتر . من و رسول خدا ، مانند دو شاخه ‏ایم که از یک تنه روییده باشند و نسبت به هم چون ساعد و بازو هستیم . به خدا سوگند ، که اگر همه اعراب پشت به پشت هم دهند و به نبرد من برخیزند ، روى برنخواهم تافت و اگر فرصت به چنگ آید به جنگ بر مى ‏خیزم و مى ‏کوشم تا زمین را از این شخص تبهکار کج اندیش پاکیزه سازم . چنانکه گندم را پاک کنند و دانه‏ هاى کلوخ را از آن بیرون اندازند .

اى دنیا از من دور شو ، افسارت را به پشتت افکندم . من خود را از چنگالهایت رها کردم و از دامهایت بیرون افکندم و از آن پرتگاهها که بر سر راه من کنده ‏اى اجتناب کرده ‏ام . آن گردن فرازانى که با دلیریهایت فریفتى ، اکنون کجایند ؟ آن مردمى ، که به زرق و برقهایت مفتون ساختى ، چه شدند ؟ آرى همه در گور خفته ‏اند . به خدا سوگند ، اگر تو موجودى مجسم بودى و پیکرى محسوس ، به خاطر آن گروه از بندگان خدا که به سراب آرزوها فریفته ‏اى و آنها را در گودالهایى که بر سر راهشان تعبیه کرده‏ اى ، سرنگون ساخته ‏اى و پادشاهانى که به ورطه نابودى سپرده‏ اى و به آبشخور بلا آنجا که هیچکس را از آن بازگشتنى نیست کشیده‏ اى ، حد خدا را بر تو جارى مى ‏ساختم . فسوسا که هر کس بر لغزشگاه تو پاى نهاد ، سرنگون شد و هرکس کشتى بر گرداب تو راند ، غرقه گشت و هر که از چنبر تو سر بیرون کشید ، پیروز شد .

آنکه از تو در امان مانده ، باکى از آن ندارد که روزگار بر او تنگ گیرد ، زیرا دنیا در نظر او روزى است بر آستان غروب . از نزد من دور شو ، در برابر تو سر فرود نمى ‏آورم که بر من سرورى جویى و زمام کارم را به دست تو نسپارم که هر جا که خواهى مرا بکشى . به خدا سوگند تا مشیت خداوند چه باشد که نفس خویش را چنان پرورش دهم که چون قرص نانى یابد شادمان شود و به جاى هر نانخورش به نمک قناعت ورزد . و چشمانم را چنان به گریه وادارم که سرچشمه اشکش بخشکد و سرشکش به پایان رسد . آیا شتر ، شکم را به چرا انباشته است . و اینک به قرارگاه خود مى ‏رود ؟ یا آن گوسفند از علف اشباع گشته و اینک به آغل خود روى مى ‏نهد ؟

آیا على نیز سیر شده و اینک از تلاش باز ایستاده است ؟ اگر على پس از سالیان دراز به آن گوسفند یا شتر رها شده در علفزار ، شباهت یافته باشد ، چشمش روشن باد .

خوشا به حال کسى که وظیفه خود را نسبت به پروردگارش گزارده باشد و در بلاى خویش صابر باشد و شب هنگام خواب را بر چشم خود حرام کند ، یا چون خواب بر او غلبه کند ، زمین را نهالى و دستهاى خود را بالش سازد . در میان مردمى که از وحشت قیامت شب را زنده داشته‏ اند و از جامه خواب دورى گزیده‏اند و لبهایشان به ذکر پروردگارشان مى ‏جنبد و گناهانشان در اثر آمرزش خواستن فراوانشان ناچیز گشته است . « اینان حزب خداوندند و حزب خداوند رستگارند . » پس اى پسر حنیف ، از خدا بترس . به همان چند قرص نان اکتفا کن تا از آتش رهایى یابى.

 

نهج البلاغه ، نامه ی ۴۵

  • حسین حسین زاده

قابل توجه دوستان

سه شنبه, ۱۸ شهریور ۱۳۹۳، ۰۷:۵۸ ب.ظ

سم رفتار غلط دینی!

 

* عقرب و مار سمی بهترند از کسی که به اسم امر به معروف و نهی از منکر، به افراد نیش می زند و آنها را می آزارد و از خدا و اولیا و دین بیزار می کند.

 

*در امر به معروف و نهی از منکر مواظب باشید با فروع دین، گردن اصول دین را
نزنید. احکام شرع ، فروع دین است و محبت و ولایت خدا و اولیائش اصل دین است .

 

*پدر و مادر مواظب باشند در اثر فشاری که برای عمل به عبادات و احکام به بچه می آورند، محبت بچه به آنها لطمه نخورد . اگر پدر و مادر نمازخوان را فرزندشان دوست داشته باشد، خود فرزند نمازخوان می شود، نیاز به فشار آوردن زیاد نیست.

 


 

عارف واصل میرزا اسماعیل دولابی


مصباح الهدی ص393

  • حسین حسین زاده